به نام خدا
چهار دانشجو كه به خودشان اعتماد كامل داشتند يك هفته قبل از امتحان پايان ترم به مسافرت رفتند و با دوستان خود در شهر ديگر حسابي به خوشگذراني پرداختند.
اما وقتي به شهر خود برگشتند متوجه شدند در مورد تاريخ امتحان اشتباه كرده اند وبه جاي امتحان سه شنبه*امتحان دوشنبه صبح بوده است.
بنابراين تصميم گرفتند استاد خود را پيدا كنند و علت جا ماندن از امتحان را براي او توضيح دهند.آنها به استاد گفتند:{ما به شهر ديگري رفته بوديم كه در راه برگشت لاستيك خودرومان پنچر شد و از آنجايي كه زاپاس نداشتيم تا مدت زمان طولاني نتونستيم كسي رو گير بياريم واز او كمك بگيريم*به همين دليل دوشنبه دير وقت به خانه رسيديم}...استاد فكري كرد و پذيرفت كه آنها روز بعد بيايند و امتحان بدهند.
چهار دانشجو روز بعد به دانشگاه رفتند و استاد آنها را به چهار اتاق جداگانه فرستاد و به هر يك ورقه امتحاني را داد واز آنها خواست كه شروع كنند....
آنها به اولين مسآله نگاه كردند كه پنج نمره داشت. سؤال خيلي آسان بود وبه راحتي به آن پاسخ دادند....سپس ورقه را برگرداندند تا به سؤال پانزده نمره اي پشت ورقه پاسخ دهندكه سؤال اين بود:{كدام لاستيك پنچر شده بود؟}
:: بازدید از این مطلب : 675
|
امتیاز مطلب : 195
|
تعداد امتیازدهندگان : 41
|
مجموع امتیاز : 41